در گذشته قواعد بازاریابی با نگاهی از درون شرکت به بیرون آن تعیین وتعریف می گردید ،سالها طول کشید تا شرکتها دریافتندکه برای رشد خود باید باتوجه به نیازهای بیرون به درون شرکت بپردازد ازاین رودرطول دهه گذشته،بازرارگرایی
بسیارمورد توجه پؤوهشگران بازاریابی قرار گرفت و به یکی از موضوعات اصلی پژوهش در بازاریابی استراتژیک مطرح شد.کلیات بازارگرایی ومبانی آن در مفهوم بازاریابی نهفته است .این مفهوم مرتبط با مشتری گرایی ،سودا گرایی و هماهنگی بخش بازاریابی با سایر بخشها در شناسایی وبرآوردن نیازهای بازارو مشتری است، از آنجا که مفهوم بازاریا بی به عنوان فلسفه حاکم بر سازمانها شناخته می شود،به سختی می تواند برای مدیریت مفید واقع شود،به همین دلیل نیاز به عملیاتی ساختن آن حس شد.این مساله تا ظهوربازارگرایی ادامه داشت تا اینکه بازارگرایی راهنمای عملیاتی سازی مفهوم بازاریابی قرارگرفت وازآن برای بهبود عملکرد کسب وکار استفاده شد.
پژوهشهای متعدد نشان می دهد که رابطه مثبتی بین بازارگرایی وعملکرد کسب وکار،بازارگرایی وبهبود نگرشهای
کارکنان بازارگرایی با نیروی فروش مشتری گراوجوددارد.
اگرچه بدنه اصلی بازارگرایی درحال رشدوپیشرفت است،اما اکثرمطالعات گذشته روی بازارگرایی در کشورهای ارويایی وآمریکایی بوده است.
بازاریابی ومفاهیم مرتبط با بازار،دگرگونی های زیادی دردوران حاضر به خود دیده است.بازارگرایی ازآن رو مورد توجه سازمانهای عصر حاضر قرار دارد چرا که مشتری اکنون به دلیل پیشی گرفتن تولید برتقاضا وافزایش رقابت میان تولیدکنندگان،انتخابگر شده است. بقاوتوسعه سازمانهای امروز در گرو رضایتمندی مشتریان آنها است . امروزه برداشتها از بازاریابی خدمات وکالاها در حال دگرگونی است و روی آوردن به تکنولوژی های نوین وبازار یکپارچه جهانی هم، تاثیرهای ژرف وویژه خود را دارند.رقابت شدید در بازارها خصوصا در عرصه جهانی آن موجب ارزشمند گردیدن گرایش بازارگرایی جهت ارضاء نیازهای جدید مشتریان از سوی سازمانها شده است.از این رو سازمانهای کامیاب آنهایی هستند که مدیرانشان خود رابا شرایط روز همگام می سازند.این همگامی زمانی امکان پذیر است که کارکنان ومدیران گرایش به بازاررا به عنوان یک فرهنگ وبینش بپذیرند.