سازمانها از شالوده هاي اصلي اجتماع كنوني بوده و مديريت مهمترين عامل در حيات، رشد و بالندگي سازمانهاست. مدیر روند حركت از وضع موجود به سوي وضعيت مطلوب را هدايت مي كند و در هر لحظه براي ايجاد آينده اي بهتر در تكاپوست. امروزه براي پژوهشگران و مديران، مباحث استراتژي و مديريت استراتژيك از اهميت فراواني برخوردار است. برخورداري از بينش استراتژيك در رويا رويي با مقوله مديريت و فراگيري آن كه چگونه مي توان ابزار تجزيه و تحليل استراتژيك را در تنظيم و اجراي استراتژي به كار گرفت،مديران را با چشم اندازهاي جديدي براي رهبري سازمانهاي خود مواجه مي سازد. مسائل مربوط به حركات استراتژيك جديد و پياده كردن صحيح آنها در داخل سازمانها، اولويتهاي مهمي را در دستور كار مديران قرار ميدهد.
گرچه تدوين استراتژي كاري مشكل تلقي ميشود، اما اجرا يا پيادهسازي آن در سراسر سازمان، دشوارتر است. بدون اجراي اثربخش، هيچ استراتژي كسب و كاري قادر به كسب موفقيت نيست. مسئله اساسي اين است كه مديران در خصوص تدوين استراتژي بيشتر ميدانند تا در مورد اجراي آن. بهعنوان مثال، در اغلب كلاسهاي MBA دانشجويان سر و كار زيادي با تدوين استراتژي و برنامهريزي دارند. دورههاي اصلي معمولاً عبارتند از استراتژي رقابتي، استراتژي بازاريابي، استراتژي مالي و نظير آنها. چه تعدادي از دروس اصلي منحصراً مرتبط با اجرا و پيادهسازي است؟ معمولاً هيچكدام. البته يك استدلال ميتواند اين باشد كه اجرا را نميتوان آموزش داد زيرا پيادهسازي در عمل و تجربه بدست ميآيد. با اين وجود، مديران ميتوانند مراحل كليدي، اقدامات و متغيرهايي را ياد بگيرند كه به اجراي موفقيتآميز رهنمون ميشوند.آنها ميتوانند از يك مدل پيادهسازي استفاده كنند، كه فرايند، گامها و تصميمات مرتبط را مطرح كرده و رويكردي منطقي به عملياتي كردن استراتژي ارائه ميكنند. چنين مدلي ميتواند اقدامات پيادهسازي آتي را به آنها گوشزد كرده و آنها را هدايت كند.(عباسی،جوان جعفری،نشریه صنعت خودرو،شماره 135)
اجرای موفق استراتژی ها برای هر سازمان دولتی و خصوصی ، حیاتی است. بدون اجرا حتی برترین استراتژی نیز بی فایده است ، بنابراین اجرا مستلزم تخصیص منابع و تغییر ساختار سازمانی است. الکساندر برای اجرای ناموفق استراتژی چندین دلیل پیشنهاد می کند كه عبارتند از: اجرای استراتژی از تدوین استراتژی کمتر فریبنده است وکارکنان به اين دلیل که هیچ کس نمی تواند آن را انجام دهد، اجراي استراتژي را ناديده مي گيرند. کارکنان دقیقاً مطمئن نیستند که استراتژی چه چیزی را دربر می گیرد و از کجا شروع می شود و در کجا پایان می یابد ، بعلاوه اینکه ، تنها تعداد محدودی از مدل های مفهومی در مورد اجرای استراتژی وجود دارد. (,2002. Petri Aaltonen ، Heini IkaÈvalko )